این قسمتی از یک داستانه که میخوام بصورت ویدئو با کمک هوش مصنوعی ساخته بشه و صداهای لازم رو هم داشته باشه و فقط لازم باشه صدای راوی بعدا بهش اضافه بشه.
اگر علاقه مند هستید نمونه کاری در حدود یک دقیقه برای این قسمت از داستان برام بفرستید.
کلی ویدئو 10 دقیقه ای احتیاج دارم.
سپاس
شمعی که برای اینجور مواقع تو کولم گذاشته بودم رو در آوردمو روشنش کردم، و روی تخت دراز کشیدم و به سقف کلبه خیره شدم.
خیالاتی شده بودم یا واقعا همه چیز زنده شده بودن. کفِ شنی کلبه داشتن موجوار حرکت میکردن و انگار داشتن دورم جمع میشدن. شن ها زیر پاهام میلغزیدن و یه حس قلقلک و ترسرو تعمان بهم القا میکردن.
تلاش میکردم بدوم، ولی هر قدم که برمیداشتم، شنها بیشتر منو میبلعیدن. هر بار که تقلا میکردم، انگار داشتم بیشتر فرو میرفتم. حس کردم دارم غرق میشم، زمین زیر پام دیگه محکم نبود و هرچقدر تو این باتلاق بیشتر دستو پا مزدم بیشتر به قهقرا میرفتم.
اونجا بود که فهمیدم دستهایی از دل شن بیرون اومدن و دارن منو لمس میکنن. دستهایی بلند و کشیده، با انگشتهایی باریک و سرد. صدایی تو گوشم اسممو زمزمه کرد و گفت"فرار نکن. دیگه مال ما شدی."
تاریکی همهجا رو گرفت. و درست وقتی که حس کردم شنها تا گردنم رسیدن....
از خواب پریدم. قلبم تند میزد، نفسم سنگین بود و لابه لای حس خوشحالی از اینکه فقط یک کابوس بوده و آشفتگی از سطح واقعی بوندش گم شده بودم!
اطرافم تاریک بود چون شمع خاموش شده بود. سکوت کلبه حتی از خوابم هم ترسناکتر بود.
این آگهی از وبسایت کارلنسر پیدا شده، با زدن دکمهی تماس با کارفرما، به وبسایت کارلنسر برین و از اونجا برای این شغل اقدام کنین.
هشدار
توجه داشته باشید که دریافت هزینه از کارجو برای استخدام با هر عنوانی غیرقانونی است. در صورت مواجهه با موارد مشکوک، با کلیک بر روی «گزارش مشکل آگهی» به ما در پیگیری تخلفات کمک کنید.